انتظار عاشقانه

نبض زندگیمان، زندگی را زندگی کن...

اگه گفتی اسمت چی شد؟

فرشته کوچولوی ما روز 4/8 من اومدم و این رو برات نوشتم اما یادم رفته بوده سیوش کنم و پاک شده دوباره واست می نویسم. دختر نازم روز 7 ام بالاخره اسم قطعی تو انتخاب شد. می تونی حدس بزنی اسمت چیه؟!! یه راهنمایی می کنم، معنی اسمت اینه: اولین تشعشع نور خورشید پس از طلوع آفتاب آفرین!!! هووووووورا!! درسته اسم دختر خانوم کوچولوی ما روژان شد...روژان جان نمی دونم الان از اینکه اسم خودت رو می دونی چه حسی داری!!! شاید هم به مناسبت این موضوع واسه خودت یه جشن یه نفره گرفتی و داری بالا و پایین می پری ! به هر حال من و بابایی هم گرچه هنوز تو رو ندیدیم ولی توی این جشن کاملاً شریک هستیم و کلی بهت تبریک می گیم مبارک باشه دختر آفتابی ما  ...
13 تير 1393

یعنی اسمت چی می شه ؟!!!!!!!

فرشته کوچک ما چند وقتيه که فرصت نشده بیام و توی وبلاگت بنویسم !ببخشيييييد!  من و باباييت داریم به موعد مورد نظر برای انتخاب اسم قطعی تو نزدیک می شیم و هر دو داریم کلی فکر می کنیم واست! قرارمون این بوده که تا 93/03/31 اسم هایی که به نظر من می رسه بنویسم تا در نهایت از 04/01 تا 04/07, اسم تو انتخاب بشه !من این چند وقته خیلی فک کردم به این موضوع! امیدوارم اونی بشه که دلم میخواد چون قرارشده انتخاب نهایی با بابايي باشه...                                    ...
2 تير 1393

پیام خاله سمیرا به نی نی

از خاله سمیرا به نی نی: سلام عزیزززززززززززززززززمممممممممممم سلام خوشگلممممممم سلام ماه من سلام ستاره ی زیبای من عاشقتم  می دونم که الان تو پیش مامان سیمایی ولی ما همه این جا برای اومدنت لحظه شماری می کنیم و منتظرتیم و داریم شرایط رو آماده می کنیم برای اومدن دوست داشتنی ترین هدیه خدا تا زیباترین نی نی دنیا به چمع ما بیاد و ما را با دیدنش به اوج خوشحالی برسونه قربونت برم که هنوز نیومده دل هممون رو آب کردی lمی دونی عزیزه دلم من خیلی خوشحالم که خداجون تو رو به ما داد البته یه چیزدیگه هم احتمال می ره این که وقتی یه شب ما خواب بودیم بابانوئل اومده و تو رو گذاشته تو کلاهش و رفته می دونی از وقتی تو خبر اومدنت رو دادی  ...
29 ارديبهشت 1393

نی نی دخملی یا نی نی پسر؟؟!!

فرشته کوچک ما ببخشید که تازه امروز دارم این مطلب رو می نویسم از روز دوشنبه 93/2/15 که بالاخره پس از انتظارهای فراوان فهمیدیم تو نی نی دخملی، من هی می خوام حرف دلم رو بنویسم و هی نمی شه!!! خیلی دوست دارمممممم!! یه عالمه روز دوشنبه که برای تعیین جنسیت رفتیم سونوگرافی نیلو من بودم و بابا رضا و مامان جان، یه حس عجیبی داشتم، خیلی خوشحال بودم که بالاخره می فهمیدم تو چی هستی! از طرفی هم خیلی دلهره داشتم، انگار یکی داشت توی دلم رخت می شست... سعی می کردم به روی خودم نیارم که تو دلم چیه... تو که می دونی تو دلم چی بود...!!! بعد از اینکه یه عالمه نشستیم تا نوبتمون شد بابا رضا گفتش سیما اگه رفتی و نی نی مون دخمل بود اومدی بیرون یه چ...
29 ارديبهشت 1393

امروز یهویی یادم اومد که کی فهمیدم تو هستی!!!

فرشته کوچک ما ساعت دقیقاً 17:53 دقیقه است... نشسته بودم داشتم تو وبلاگت می گشتم. در همین حین یهویی فکرم به این مشغول شد که من دقیقاً چه روزی فهمیدم که پروانه خوشگلم اومده تو دل مامانش ... کلی فکر کردم و ناگهان فکرم جرقه ای زد... یادم اووووومد... یادم اوووومد... کلی خوشحال شدم از این اکتشاف بسیار مهم... فک کنم حسم مثل حس نیوتن بود وقتی سیب خورد تو سرش و قانون جاذبه رو کشف کرد !!! روز 30 بهمن سال 1392 بود که یه روز صبح من از خواب بیدار شدم و پس از کلی آزمایش روی خودم فهمیدم که یه پروانه کوچولو بالهاشو باز کرده و داره میاد بشینه روی قلب مامانی و باباییش ... خدایا شکرت... امروز خیلی روز خوبی بوووود       &...
4 ارديبهشت 1393

اولین دفعه ای که بابا رضا باهات حرف زد می دونی چی بهت گفت؟؟!!

فرشته کوچک ما دیشب که داشتیم از خونه مادر جون برمی گشتیم من داشتم برای بابایی کلی حرف می زدم و می گفتم که چیا در مورد بچه ها توی کتابی که خریدم خوندم، داشتم بهش می گفتم که تو کتابه نوشته بوده که با نی نی تون حرف بزنین تا اون با صداتون از همین الان آشنا بشه... یهویی بابایی جونت شروع کرد به حرف زدن با تو... بهت گفت که ما الان داریم از خونه مادر جون میریم خونه خودمون و اینکه داریم از کدوم خیابونا می گذریم، بعدش منم شروع کردم به کمک کردن بهش و خلاصه دو تایی کلی باهات صحبت کردیم...خیلی جالب و با مزه بود...نمی دونم واقعاً تو صدای مامانی و بابایی رو شنیدی یا نه!!!! امیدوارم شنیده باشی پروانه ناز ما ...       ...
1 ارديبهشت 1393

سالی که من مادر شدم!

فرشته کوچک ما امروز روز مااااااااااااااااادره... سال 92 من مادر شدم! سال 92 من بزرگ شدم... پروانه زیبای ما اولین سال است که به برکت وجودت مادر شدم... به زبانی ساده می گویم... تو مرا مادر کردی... به پاس وجود نازنینت که بهشت را به زیر پایم ارزانی داشت در روز مادر سپاسگوی توام و مادرانه و عاشقانه تر از هر مادری حضورت را تبریک می گویم...                                                   ...
31 فروردين 1393

شروع خاطرات با تو بودن....

فرشته کوچک ما، امروز خیلی خوشحالم... مدتها بود دلم می خواست برات یه وبلاگ درست کنم و امروز بالاخره موفق شدم. امروز اولین روز شروع رسمی وبلاگ توست. کلی انرژی + ازت گرفتمممم... "کسی که در آینده مادر صدایش میکنی"                                                                        &n...
27 فروردين 1393

اولين نوروز با تو بودن ....

فرشته کوچک ما نوروز سال 93 ، اولین نوروزی بود که تو با من و بابا رضا بودی... گرچه هنوز حضور فیزیکی نداشتی ولی هر جا که می رفتیم تو هم بودی... این هم یکی از عکساییه که بودن تو کنار ما رو نشون می ده... ...
27 فروردين 1393
1